مبحث : قرآن و کارویژه های دولت اسلامی؛ تاملی در تفاوت نظام های سکولار و دینی
فهرست:
•کارویژه های مشترک دولت ها در طول تاریخ
•کارویژههای لازمی که «کافی»نیستند!
•ارتباط مباحث مبنایی با مسایل سیاسی پیش رو
•در افق برنامه ریزی دینی، هدف و مقصد کجاست؟
•جایگاه مفهوم «هدایت انسان»در اندیشه سیاسی اسلام
•فقط یک صراط مستقیم برای هدایت انسان وجود دارد نه صراط های متعدد
•حقوق ابطال پذیر بشر!
•هدایت ؛ تحمیل محنت یا اتمام نعمت ؟
•شبهات کهنه در برابر راه پیامبران
•ابلاغ ؛ کارویژه مهم حاکم اسلامی
•منطق قرآنی صحبتهای رهبر انقلاب درباره وظیفه دولت درباره تبلیغ دین
•پیشگیری از گمراهی یکی از کارویژه های دولت اسلامی
•برخورد با وسایل گمراهی
•اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، آزاد هستی!
•آزادی آحاد جامعه در گرو امر به معروف و نهی از منکر
•شهید صدر و تفسیر سیاسی مفهوم شهادت در قرآن
•اسلام بین دولت و جامعه تفکیک قائل نمی شود
•اقتصاد لیبرال و پانزده سال حبس به خاطر صادرات به ایران !
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
وظیفه دولت چیست؟ کارکرد پدیده ـ دولت ـ با همه ویژگیهایی که در جلسه قبل عرض کردیم چیست؟ در چه حوزههایی وظیفه دارد؟ این از سئوالات مهم و از بحثهای اساسی امروز کشور ماست. این نکته را هم یادآوری میکنم که وقتی از دولت سخن میگوییم منظورمان قوه مجریه نیست.
در اندیشه سیاسی به مجموعه نظام سیاسی دولت State میگویند. قوه مجریه Government است. بنابراین وقتی از دولت نام میبریم منظورمان State یا همان اصطلاحی است که به عنوان مجموعه نظام از آن نام میبریم.
کارویژه های مشترک دولت ها در طول تاریخ
یکسری کارویژهها را همه دولتها وظیفه خود میدانند و انجام میدهند. در طول تاریخ هم همه دولتها بهنوعی این کارویژهها را برای خود قائل بودند. در بین 190 واحد سیاسی در جهان هیچ یک نمیگویند من دولتی هستم که این کارویژه را برای خودم قائل نیستم. مثلاً دفاع از واحد سیاسی. هیچ دولتی تا به حال نگفته است که من به دفاع از مرزها قائل نیستم. ممکن است در چگونگی و حدود و ثغور آن بحث وجود داشته باشد. از روم و ایران باستان تا امروز این طور نبوده است که این کارویژه را برای خود قائل نشده باشند.
اما یکسری کارویژهها وجود دارند که همه کشورها بر آن اجماع ندارند و برخی به آنها قائل هستند و برخی نیستند. مثلاً دولتهای ایران در یکی دو قرن اخیر بعضی از این کارویژهها را برای خود قائل نبودند، مثل تأمین آب، آموزش و حتی بهداشت مردم. یا همین حالا در مورد حدود برخی از امور اقتصادی ممکن است عدهای آنها را جزو کارویژههای دولت بدانند و برخی به این مسئله قائل نباشند.
کار ویژه های مخصوص دولت در اندیشه سیاسی اسلام
برخی از وظایف بهنوعی؛ خاص اندیشه اسلامی است. عدهای چون میبینند این کارویژهها در دولتهای دیگر دنیا وجود ندارند، اصل آنها را نفی میکنند و میگویند وقتی کس دیگری این کار را نمیکند، ما چرا باید انجام بدهیم؟ (که در همین هم بحث دارم، چون آنها این کارویژهها را به شکل دیگری دنبال میکنند که بحث دیگری است.)
کارویژههای لازمی که «کافی»نیستند!
قرآن صراحتاً به بسیاری از این ها اشاره میکند:
«أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ»(1)
آیا (مردم) در روی زمین سیر و سفر نکردند تا عاقبت کار پیشینیانشان را ببینند.
میگوید بقیه را بیینید.
«کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا»(2)
در صورتی که از اینها بسیار تواناتر بودند و بیش از اینها در زمین کشتزار ساختند و کاخ و عمارت برافراشتند.
یعنی اگر کارویژهدولت این بوده است که قدرت پیدا کند و به موقع از خود دفاع کند، اینها خیلی هم «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه»بودهو خیلی هم خوب کار کردهاند. یا اگر دنبال این بودهاند که در عمران و آبادانی کشورشان تلاش کنند، این کار را کردهاند «وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا». حتی «أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا»خیلی بیشتر از آن چیزی که دیگران انجام دادهاند، اما تمایز اندیشه اسلام با دیگران در اینجا روشن میشود که اسلام میگوید این کارویژهها «لازم»اند، اما «کافی»نیستند.
«جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ»(3)
پیامبرانشان با آیات و معجزات برای (هدایت) آنان آمدند.
یعنی پیامبران برای چیزی اضافه بر اینها آمدند. قرآن میگوید اگر قرار بود توسعه و به معنای امروز Development کافی باشد که اینها بودند:
«وَ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا».(4)
در صورتی که ما پیش از این کافران چه گروههای بسیاری را که از اینها داراتر و خوشتر بودند همه را هلاک گردانیدیم.
توسعه به این معنا را خیلی بهتر انجام داده بودند، پس چرا اینها را از بین بردیم؟ چون توسعه به این معنا کافی نیست. ولی خیلیها همین را کافی میدانستند و میگفتند همین خوب است. بر اساس همان بحثی که در فرجامشناسی در حیات طیبه عرض کردیم که بعضیها میگویند:
«وَ قَالُواْ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»،(5)
و کافران گفتند:جز همین زندگی دنیایی ما دیگر زندگی دیگری نخواهد بود و ما هرگز (بعد از مرگ) زنده نخواهیم شد.
چون حد زندگی همین دنیا است، در همین حد هم باید برنامهریزی کرد. باز تعبیر قرآن است که میگوید:
«فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاه الدُّنْیَا»(6)
پس از هر کسی که از یاد ما (و قرآن ما) رو گردانید و جز زندگانی دنیای فانی را نخواست به کلی اعراض کن.
میگوید:
«ذَلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ»(7)
منتهای علم و فهم این مردم تا همین حد است.
حد آن نگاه همین است و میگوید همین قدر هم باید برنامهریزی کرد. اگر میخواهد برای خیر، فرجام و مصلحت انسان برنامهریزی کند، چون نگاه و برنامهاش در حد همین
«ذَلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى»(8)
منتهای علم و فهم این مردم تا همین حد است، خدا به حال آن که از راه حق گمراه شد و آن که هدایت یافت کاملا آگاه است.
«الْحَیَاه الدُّنْیَا»است، میگوید در همین حد هم باید کار کرد که این برای او طبق منطق خودش درست است.
اما وقتی که میگویید سیر انسان خیلی فراتر از این 60، 70 سالی است که در این دنیاست و این دنیا نسبت به آن هیچ است و متاع اندکی است و اصلاً هدف جای دیگری است ؛ این دو تا متفاوت میشود، چون اندیشههای بسیاری از افراد بر این مبنا شکل گرفته است، طبیعتاً در کارویژههایشان هم همین را میگویند.
قرآن میفرماید کسانی که این میزان را میپذیرند «مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ»همین قدر است، اما اگر کسی این را فراتر دید، به همان نسبت برنامهریزی و هدایت بیشتری میخواهد، لذا تعبیری که قرآن دارد این است که:
«لِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى»(9)
آنان که دعوت حق را اجابت کرده و به خدا ایمان آوردند بر آنها بهترین پاداش و خوشترین زندگانی است.
این کسی است که بر این مبنا نگاه میکند ، اما اگر کسانی این نگاه را نداشته باشند و در همان حد را هم به او بدهید برایش کافی است.
ارتباط مباحث مبنایی با مسایل سیاسی پیش رو
گاهی دوستان میگویند بحثهای فرجامشناسی و مباحثی از این دست به چه درد میخورند؟ زودتر از اینها عبور کنیم و وارد بحثهای سیاسی شویم، در حالی که مبنای بحثهای سیاسی در آن جاست. اگر در هستیشناسی به این قائل شدید که دنیا در همین حد ظاهری نیست و چیزی به اسم عالم غیب یا عالم آخرت هم در پشت آن قرار دارد، برنامهریزی شما متفاوت میشود و کارویژه های دولت هم با آن مبنا نسبت پیدا می کند.
بستگی دارد که تعریف شما از هستیشناسی چه باشد و Ontology شما چه باشد. نگاهتان به فرجامشناسی و Teleology چه باشد. فرجام را چه بدانید. هدف و فرجام جایی است که وقتی انسان به آن میرسد آرام میگیرد. اگر میخواستید به مشهد بروید و به سمنان رسیدید، درست است که در آنجا توقف میکنید، اما چون به مشهد نرسیدهاید میدانید که باید هنوز بروید. با
«إِنَّ الْآخِرَه هِیَ دَارُ الْقَرَارِ»(10)؛
سرای آخرت منزلگاه ابدی (و حیات جاودانی) است.
برنامهریزی ، متناسب با آن هدف شکل میگیرد، ولی اگر کسی بگوید نه، همین زمین «دَارُ الْقَرَارِ»است، جور دیگری برنامهریزی میکند.
در افق برنامه ریزی دینی، هدف و مقصد کجاست؟
مقصد چیست؟ قرآن می گوید:
«وَ اللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».(11)
و خدا به سر منزل سعادت و سلامت میخواند و هر که را میخواهد به راه مستقیم هدایت میکند.
خداوند حتی برای خودش بیان میکند:
«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَآئِرٌ»(12)
و بر خداست بیان راه عدل و راستی، و بعضی راهها جور و ناراستی است.
بر خداوند است راهی که شما را به مقصد برساند، نشان بدهد. «وَ مِنْهَا جَآئِرٌ»، اگر این باشد، برنامهریزی باید متناسب با آن شکل بگیرد.
خداوند میفرماید اگر هدف این است، مسیر هم باید مسیر صحیحی باشد تا به آن هدف برسد، مسیرهای انحرافی هم هست ، اما «وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ». و آن وقت است که بحث «صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»مطرح میشود.
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَه أَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللّهِ وَ مَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».(13)
بگو:طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم، و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم.
اگر میخواهید برنامهریزی کنید، باید شما را به هدف برساند و آن هدف هم هدف کاملی باشد و بعد هم باید حرکت کنی و نه فقط خودت «وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»یعنی همه کسانی که به این مسیر دل بستهاند. نمیشود بگویی من میروم، هر کسی میخواهد بیاید، هر کسی میخواهد نیاید. «أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَه أَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی».
یک وقت هست انتهای این اتاق را همین میز میگیرم و میگویم پس از آن چیزی وجود ندارد که برایش برنامهریزی کنم. تعبیر قرآن را ببینید:
«وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»(14)
و لیکن آنان که به آخرت ایمان نمیآورند از آن راه راست برمیگردند.
از این راه منصرف شدهاند و لذا میگوید من باید تا انتهای همین میز بروم و بقیهاش نه برنامهریزی میخواهد و نه اصلاً کار من است. اگر در غرب میبینید که بسیاری از مسائل در کارویژههایشان نمیآید به خاطر این است که اصلاً برنامهای را برای آن قائل نیست. «وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»چون باور به این مسئله ندارد ، طبیعی است که برای آن جایی باز نمیکند.
جایگاه مفهوم «هدایت انسان»در اندیشه سیاسی اسلام
آیات فراوانی از این دست در قرآن میبینید که مرتباً اینها را با هم مقایسه میکند و میگوید اگر تو این قدر میخواهی، مبلغ تو از علم همین اندازه است.
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاه الدُّنْیَا»(15)
(اما شما مردم از جهل و غفلت از پی این سعادت نروید) بلکه زندگانی دنیا را بگزینید و عزیز دارید.
حد و اندازهاش همین قدر است.
«کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَه* وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه».(16)
هرگز، بلکه شما (کافران لجوج) تمام دنیای نقد عاجل را دوست دارید.و به کلی کار آخرت را واگذارید.
میگوید من در همین حد میخواهم و بیشتر از این میز نمیخواهم. با این نگاه «وَ تَذَرُونَ الْآخِرَه». آخرت را رها میکند، اما قرآن به این قائل نیست و میگوید هم تا انتهای میز را میگویم، هم تا انتهای مسیر را.
«إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى».(17)
میگوید هدایت به عهده ماست.
این را برای خودش فرض میداند.
«وَ إِنَّ لَنَا لَلْآخِرَه وَ الْأُولَى».(18)
و ملک دنیا و آخرت از ماست (به هر که بخواهیم و صلاح دانیم میبخشیم).
برای همین این مسیر اضافه بر آنها دارد. البته همان تعبیر را دارد که
«إِنَّ هَؤُلَاء یُحِبُّونَ الْعَاجِلَه وَ یَذَرُونَ وَرَاءهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا».(19)
این مردم کافر غافل همه دنیای نقد عاجل را دوست میدارند و آن روز (قیامت) سخت سنگین را به کلی از یاد میبرند.
البته عدهای به این قائل نیستند و قائل به همین مقطع فعلی هستند و همین را میخواهند.
اگر برنامهریزی آنها در همین حد است، در برنامهریزی خودشان منطق دارد. مبلغ من از علم همین است که:
«أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا».(20)
آن کس که پندارد خدا هرگز او را (یعنی رسولش را) در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد.
مایی که به این قائل نیستیم، طبیعتاً برنامهریزیمان این گونه نیست، لذا
«إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَه فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا».(21)
این آیات پند و تذکری است، پس هر که (سعادت و حسن عاقبت) بخواهد راهی به سوی خدای خود پیش گیرد.
به هدف به این شکل نگاه میکند.
«لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ».(22)
تا هر که از شما بندگان بخواهد راه راست (حق پرستی و سعادت ابد) پیش گیرد.
نهتنها هدف باید آن باشد، بلکه باید به آن هدف برسد، چون اگر نخواهد به آن برسد چه کاری است؟ به همین دلیل میفرماید:
«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَآئِرٌ».
و بر خداست بیان راه عدل و راستی، و بعضی راهها جور و ناراستی است. و اگر خدا میخواست (بدون آزمایش بلکه به جبر) شما را همگی به راه هدایت (و جنّت) میکشید.
خداوند بر خودش فرض میداند که شما را به آنجا برساند، نه این که شما را در بین راههای مختلف که برخی هم انحرافی است رها کند.
فقط یک صراط مستقیم برای هدایت انسان وجود دارد نه صراط های متعدد
اگر آنها چنین کارویژهای را انتخاب نمیکنند برای این است که به چنین هدفی قائل نیستند. خداوند میفرماید چون به این قائل هستیم، در مقام هدایت شما را به اینجا میرسانیم.
«إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».(23)
البته خدا اهل ایمان را به راهی راست هدایت خواهد کرد.
یعنی قائل هستیم به این که انسان باید به این راه درست هدایت شود. این طور هم نیست که بگوید صراطهای مستقیم زیادند. قرآن صراحتاً میفرماید:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ».(24)
بگو:راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است؛
این طور نیست که هر کسی بیاید بگوید ما هم یک راه از این طرف باز میکنیم. هدایت یکی است و آن هدایت خداوند است.
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ».
بگو:هدایت خدا به حقیقت هدایت است و ما مأموریم که تسلیم فرمان خدای جهانیان باشیم.
یعنی چه که هر کسی از هر راهی که میخواهد برود؟ راه مستقیم یکی است. تعبیر قرآن را ببینید. اگر در آنجا میفرماید «إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ». از آن طرف هم به صراحت بیان میکند:
«وَ لاَ تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ».(25)
و به هر طریق در کمین گمراه کردن خلق و ترسانیدن و بازداشتن مردم با ایمان از راه خدا منشینید.
این طور نیست که هر کسی در هر مسیری قرار بگیرد به آنجا میرسد.
«وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ»(26)
و این است راه راست من، از آن پیروی کنید.
این راه مستقیم است و باید از آن تبعیت شود. بعد بلافاصله این را بیان میکند:
«وَ لاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ»(27)
از راههای دیگر که موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نکنید.
راههای مختلف را نروید که از آن مسیر اصلی خارج شوید.
هدایت به مثابه فرصت
مثلا از اینجا می خواهید به میدان آزادی بروید، اگر کسی شما را راهنمایی کرد که از این مسیر با کمترین هزینه به بهترین وجه میتوانید به مقصد برسید، بر شما یک سنگینی و سختی را تحمیل کرده یا برایتان یک فرصت بوده است؟ یا به شما کمک کرده است؟ اگر کسی ما را راهنمایی کرد چقدر از او تشکر میکنیم که آقا! دستتان درد نکند، خدا خیرتان بدهد. این از آن بحثهای مهمی است که اساساً هدایت یک فرصت است یا یک کلفت؟
هدایت برای انسانها یک فرصت است یا وسیلهای برای اذیت کردن؟ این بحث همیشه وجود داشته است که چرا این همه فشار؟ این همه سختی؟ خود قرآن میفرماید:
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا».(28)
آنها بر تو به مسلمان شدن منّت میگذارند،
اگر تازه مسلمان شده است، تازه میخواهد منتی هم بگذارد. اگر یک مطلب دینی را پذیرفته است «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا»و در ادامه میگوید:
«لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم»(29)
شما به اسلام خود بر من منّت منهید.
منتی ندارد که منت میگذارید
«بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ».(30)
بلکه اگر راست میگویید (و ایمان حقیقی دارید) خدا بر شما منّت دارد.
اگر قرار است کسی منت بگذارد خداوند است که برای این هدایت باید بر شما منت بگذارد:
«أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ».(31)
شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.
درست مثل این است که کسی شما را راهنمایی کند که به میدان آزادی برسید، بعد وقتی رسیدید بگویید چه کار کنیم، مجبور بودیم حرف تو را گوش بدهیم! خب گوش نکن. باید منتی بر تو داشته باشم که راهنماییات کردم.
حقوق ابطال پذیر بشر!
یکی از بحثهای اساسی در اندیشه اسلام که آن را از سایر اندیشهها متمایز میکند این است که اگر در اینجا حکمی صادر شود، این حکم را مبدائی دارد صادر میکند که خالق و ربّ انسان است. این خیلی فرق میکند با حکمی که کسی صادر کند و هیچ چیزی را نمیداند. اگر کسی در باره این لیوان حکم صادر کرد و سازنده این لیوان بود، خیلی خوب میتواند بگوید چقدر در این آب سرد یا گرم بریز، میشکند، نمیشکند، ظرفیتش این است، شکنندگیاش آن است و... او که این لیوان را ساخته است این چیزها را بهتر میداند.
یکی از بزرگترین ظلمها به بشر این است که کسی بیاید و درباره انسان و حقوقش حرف بزند که اصلاً او را نمیشناسد و خیرش را نمیداند.
درباره انسان با همه پیچیدگیها و ظرائفی که در او وجود دارد، چه کسی میتواند بهتر بحث کند. حقوق بشر که گفته میشود، یکی از بزرگترین ظلمها به بشر این است که کسی بیاید و درباره انسان و حقوقش حرف بزند که اصلاً او را نمیشناسد و خیرش را نمیداند. به همین دلیل میبینیم خودشان میگویند ما اینها را در باره بشر میگوییم، ولی ابطالپذیرند و ممکن است بعد از 60 سال باطل شود و گزاره جدیدی بیاید.
خب آن کسی که در این 60 سال به این عمل کرد که عمرش تمام شده است. حالا 60 سال دیگر چیز دیگری میگویند. بعد از 70 سال میفهمند مارکسیسم غلط است و ابطال میشود و دو باره یک گزاره جدید. ظلم به بشر و نادیده گرفتن حقوق او این است که کسانی خود را در موضع و جایگاه راهنمایی بشر قرار بدهند که اشراف به خیر و مصلحت انسان ندارند. یکی از دلایلی که برای فرصت بودن هدایت الهی مطرح میکنیم همین است که کسی شما را راهنمایی میکند که میداند چقدر میتوانید این کار را انجام بدهید.
ظلم به بشر و نادیده گرفتن حقوق او این است که کسانی خود را در موضع و جایگاه راهنمایی بشر قرار بدهند.
«لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا».(32)
خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او.
این که بعضی از احکام را خداوند در اختیار خود انسان و در منطقه الفراغ قرار نداده به این دلیل است که میداند قرنها هم که بگذرد انسانها دائماً باید آزمون و خطا کنند و تازه معلوم هم نیست بشود یا نشود. مثلاً میگوید:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاه یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ»(33)
ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا مگر (از قتل یکدیگر) بپرهیزید.
قصاص است، اما در این قصاص زندگی است. چه کسی این را میگوید؟ کسی که رب است و خالق است و میداند قوام این حیات با این است. حالا اگر به بشر بگویید، میگوید همه به این نتیجه رسیدهایم حکم اعدام باید حذف شود. بعد از 100 سال میگویند فهمیدیم این غلط است و ابطال شد. در فاصله این 100 سال چه کسی مسئول حیاتی است که از انسان گرفته شده است؟ تکلیف نسلی که هزینه و تاوانش را پس دادهاند چه میشود؟
هدایت؛ تحمیل محنت یا اتمام نعمت؟
لذا وقتی صحبت از هدایت میشود، بهگونهای برخورد میشود کانّه هدایت میخواهد سختی برای انسانها به همراه بیاورد. این نص صریح قرآن است که:
«مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ».(34)
خدا نمیخواهد هیچ گونه سختی برای شما قرار دهد،
میگوید اگر این چیزها گفته میشود به خاطر این نیست که سختی ببرید. تعبیرش این است:
«وَ لَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ».(35)
و لیکن میخواهد تا شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند، باشد که شکر او به جای آرید.
اگر بیان میشود برای این است که میخواهد نعمت را بر تو تمام کند. مفروض یک چیز به شکل غلط گذاشته میشود و بعد میگویند بیایید روی آن بحث کنیم. مفروض غلط این است که هدایت برای انسانها یک سختی است و بعد روی آن بحث کنیم که آیا این سختی باشد یا نباشد و اصلاً روی آن وظیفه داریم یا نداریم؟ چه کسی گفته که این مفروض درست است؟ تعبیر خود خداوند این است:
«قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ».(36)
بگو:تنها خداست که به راه حق هدایت میکند.
اگر او در جایگاه هدایت قرار میگیرد برای این است که تو را به حق و آن چیزی که صحیح است برساند.
«أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَى»(37)
آیا آن که به راه حق رهبری میکند سزاوارتر به پیروی است یا آن که خود هدایت نیابد مگر آنکه هدایتش کنند؟ پس شما مشرکان را چه شده، چگونه قضاوت میکنید؟
حالا اگر کسی آمد و شما را در مسیر صحیح و حق قرار داد که از او تبعیت شود، این غلط است یا اگر غلط عمل کنید؟
بنابراین اگر گفته میشود هدایت یک فرصت است، در اندیشه دینی، یک کارویژه بزرگ پیامبران و عهدهداران امور هدایت است.
«وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ»(38)
و باز همان شخص مؤمن گفت:ای قوم، مرا پیروی کنید تا شما را به راه حق و صواب دلالت کنم.
پیروی کنید که شما را به آن مسیر صحیح ببرند. راهی را که موجب رشد است باید بروید. وقتی میگوید پیامبر(ص) در امری حکمی داد، امر پیامبر(ص) نباید مورد نزاع قرار بگیرد
«فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ».(39)
نباید مردم با تو به منازعت برخیزند.
چرا؟ منطقش را بیان میکند. میگوید:
«إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِیمٍ»،(40)
همانا تو خود به راهی راست و هدایتی کامل هستی.
چون در مسیر مستقیم و صحیح است. این کارویژه اینهاست و انسانهایی باید بیایند و در این قضیه کمک کنند:
«لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ».(41)
تا این رسول بر شما و شما بر سایر خلق گواه (خداپرستی) باشید.
شبهات کهنه در برابر راه پیامبران
البته این بحثها جدید نیستند. حتی به خود پیامبران هم گفتند شما خودتان بشرید، مثلاً چه چیزی را میخواهید بگویید؟
«ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا».(42)
این (عذاب) برای آن بود که رسولان آنها با ادلّه و معجزات به سویشان میآمدند و آنها (به تکذیب و طعن) میگفتند:آیا بشرهایی (مانند ما) رهنمایی ما توانند کرد؟
اگر بشر نبود، میگفتند اصلاً ما را نمیفهمد. حالا که بشر است میگویند «أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا»؟ میگوید «إِنَّکَ»یعنی تویی در این مقام قرار گرفتهای
«إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(43)
البته تو به راه راست (و طریق حق) هستی.
یعنی کارویژه تو این است که داری اینها را به سمت مسیر درست هدایت میکنی. صراط مستقیم چیست؟ همان عبودیت است
«إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ».(44)
همانا خدای یکتا پروردگار من و شماست، تنها پرستش او کنید که این راه راست است.
یعنی پذیرش دستورات خداوند:
«وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(45)
مرا پیروی کنید که راه راست همین است.
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»(46)
خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!
«وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ».(47)
و مرا پرستش کنید، که این راه مستقیم (سعادت ابدی) است؟!
اگر میشود این کارویژه، انسان نمیتواند بگوید خب! این هست، لکن من هیچ وظیفهای در این قضیه ندارم.
ابلاغ ؛ کارویژه مهم حاکم اسلامی
یکی از کارویژههای مهم برای عهدهداران حکم این است که آن را بیان و ابلاغ کنند:
«عَلَیْکَ الْبَلاَغُ».(48)
بر تو است ابلاغ رسالت،
وقتی علیک میآید یعنی فرض، یعنی باید این را بیان کنی. تمام پیامبران برای این آمدهاند که حجت بر همه تمام شده باشد و کسی نگوید به این دلیل سر از میدان دیگر در آوردم که کسی به من نگفت میدان آزادی از این طرف است. ناوارد بودم و به آن طرف رفتم. بنابراین یکی از کارویژههای دولت این است که باید این را تبلیغ و بیان کند. این تعبیر قرآن از زبان پیامبر(ص) است که:
«أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی»(49)
پیغام خدایم را به شما میرسانم.
من باید این کار را انجام بدهم. الان میخواهید به عنوان یک انسان دلسوز مرا هدایت کنید و میگویید مسیر میدان آزادی از این طرف است. حالا همه آمدند و به هر دلیلی جوسازی کردن و گفتند نه، از این طرف نیست، از این مسیر نرو، از آن طرف بود و شما رفتید و سر از میدان جمهوری در آوردید.
در چنین موقعی موظفید به او بفهمانید دارند مسیر غلط را به تو نشان میدهند، بنابراین وقتی ایمان داریم قصاص ، حکم خدا و مایه حیات است، آن وقت باید بپذیریم که خیلی چیزها که در بیانیه پارلمان اروپا آمده غلط است و در آنجا بیخود گفته است که باید حکم اعدام را لغو کنیم و در کشورهای فلان هم لغو شده است. مبنای او این نبود. بعد از 100 سال هم میگوید ابطال شد. تکلیف این 100 سال چه میشود؟ وقتی این کارویژه برای دولت دینی شکل بگیرد،
«یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ»(50)
تبلیغ رسالت خدا می کنند.
میشود و بعد در این مسیر
«وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ».(51)
و از خدا میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند.
در این دیگر نمیتواند بگوید چه کسی خوشش میآید، چه کسی بدش میآید. اگر به هدایت الهی به عنوان یک فرصت نگاه کنیم و نه نگاه سختی، آن وقت اگر همه عالم هم بگویند این مسیر را نباید بروید، مطمئن هستید مسیر درست است.
منطق قرآنی صحبتهای رهبر انقلاب درباره وظیفه دولت درباره تبلیغ دین
لذا اولین کارویژه دولت این است که این را تبیین و تبلیغ کند:
«یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ»(52)
خدا میخواهد (راه سعادت را) برای شما بیان کند و شما را به آداب (ستوده) آنان که پیش از شما بودند رهبر گردد.
راههای درست و غلط را باید بیان کند. کسانی این راه را رفتهاند و اشتباه بوده است. این که میگوید کسانی که قبل بودهاند، چه مسیرهایی را رفتهاند، برای این است که تبیین کند راه درست چیست. مگر میشود بگوییم این که وظیفه ما نیست؟
وظیفه اصلی است. این که آقا در جلسه شورای انقلاب فرهنگی وظیفه دولت تبلیغ دین و تبیین این بحثهاست و باید وارد این مسائل شود، این یک منطق قرآنی و عقلانی دارد. کسی که میتواند در مورد موضوع و مسیری بحث کند، اشراف و علم دارد:
«فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»(53)
بدین سبب تو همه را (به دین اسلام و کلمه توحید) دعوت کن و چنانکه مأموری پایداری کن.
بگو و همان طور که به تو دستور داده شده است روی آن استقامت کن، چون راه درست این است. اصلاً استقامت اینجا معنی میدهد که روی آن چیزی که از یک مبدأ حکیم صادر شده است و شما باور دارید که درست است، استقامت کنید. این را هم باید تبیین و هم تبلیغ کنید تا بتوان این مسیر را دنبال کرد. تعابیر فراوانی داریم که به اشارتی میگذرم:
«بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».(54)
(ما هر رسولی را) با معجزات و کتب و آیات وحی فرستادیم و بر تو این ذکر (یعنی قرآن) را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که به آنان فرستاده شده بیان کنی و برای آنکه عقل و فکرت کار بندند.
کارویژه تو این است که اینها را تبیین کنی و نهتنها تبیین کنی که تعلیم بدهی. آموزشهای دینی و مباحث درست و اصلی جزو کارویژههای عهدهداران حکم است:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(55)
اوست خدایی که میان عرب امّی (یعنی قومی که خواندن و نوشتن نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت که بر آنان آیات وحی خدا تلاوت میکند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک میسازد و شریعت و احکام کتاب سماوی و حکمت الهی میآموزد و همانا پیش از این همه در ورطه جهالت و گمراهی آشکار بودند.
مگر میشود از کنار اینها گذشت؟ به این نکته توجه کنید که مغلطه بدی دارد صورت میگیرد که اگر دارد هدایت میشود، اگر هم میپذیریم، روی منت میپذیریم، در حالی که این برای شما فرصت است. اگر در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و موضوعات مختلف مباحثی از جانب مبدأ حکیم ربوبی مطرح میشود، این بر ما یک منت و برای ما یک فرصت است، نه یک سختی یا مشکل که بگوییم حالا بالاخره این را هم باید کاریاش کرد!
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ»:(56)
خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت.
خداوند بر کسانی که این باور را دارند منت گذاشته است
«إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه».(57)
که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت میکند و آنان را پاک میگرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت میآموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
این یک منت است که خداوند بر ما گذاشته است. اگر کسی آمد و به شما گفت به میدان آزادی که میخواهی بروی فلان جا ترافیک است، فلان جا را بستهاند و... باید انسان به او بگوید چرا گفتی از آن سمت برو؟ راه ما را دور کردی یا برایمان مشکل ایجاد کردی. این منت است یا یک فرصت برای ما؟ کسی میگوید آقا این مسیر که داری میروی مواظب باش سه تا چاله هم وسطش هست. باید به او اعتراض کرد که چرا همهاش حرفهای سخت میزنی و میگویی چاله هست؟ خب برو بیفت داخل آن!
تبشیر و انذار که دو کارویژه پیامبران است، پس چیست؟ انذار یعنی بدانید که در این مسیر این خطرات هست. این یک فرصت است یا یک سختی؟ اگر کسی بگوید در این مسیر که داری میروی این چاله و سختی هست، باید بگویی آقا! چرا به زور میخواهی ما را هدایت کنی؟ اصلاً عنوان هدایت فرصت است و زور در آن معنا ندارد، مگر این که بگوید این اصلاً هدایت نیست که بحثش جداست و او باید تکلیفش را معلوم کند، اما اگر هدایت را قبول داریم، هدایت یک فرصت است، زور نیست.
اگر کسی به من بگوید این مسیر را برو که در کمترین زمان با کمترین هزینه و سختی به مقصد برسی، اسم این کار زور است یا فرصت؟ بشارت و انذار یعنی همین که به کسی بگویی اگر این مسیر را این طوری بروی خوشحال باش که زود میرسی و اگر این طور بروی این مشکلات را خواهی داشت. آیا این فرصت است یا اجبار و سختی؟
«وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ».(58)
و ما پیغمبران را جز برای آنکه مژده دهند و بترسانند نفرستادیم.
میگوید ما اینها را نفرستادیم مگر این که بیایند و همین راهنماییها را به شما بکنند که خوشحال باشید که اگر این طور بروید فرجام خوبی خواهید داشت و این طور نباشد مشکلات خواهید داشت.
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا»(59)
و ما تو را نفرستادیم مگر برای آنکه (خلق را به رحمت ما) بشارت دهی و (از عذاب ما) بترسانی.
فلسفهای که تو را به خاطرش آوردیم این است که این بشارتها و تنذیرها را بدهی. انذار یعنی بیم دادن. اگر کسی به من گفت از این راه نرو به مشکل برمیخوری و پشت ترافیک میمانی، یعنی دارد در دل ما ترس میاندازد؟ میگوید این راه را بروی خلوت است و وقتت تلف نمیشود، آنراه را بروی پشت ترافیک گیر میکنی و اعصاب و وقتت از بین میرود. اسم این ترساندن است یا انذار دادن؟ آیا این یک ترساندن مذموم است یا ترساندن فرصت؟ اگر کسی به من گفت آقا! از این جا نرو چاله است، باید بگویم آقا! این چه وضعی است؟ چرا مرا میترسانی؟ این انذار از جنس ترساندن مذموم نیست.
ما میآییم و یک مشترک لفظی به اسم ترساندن درست میکنیم، بعد هم میگوییم ترساندن چیز خوبی نیست. یک وقت اگر طبیبی میگوید این این چیز را نخور یا این کار را نکن یک جور ترساندن است. آیا میشود گفت چرا این دکترها همهاش آدمها را میترسانند؟ تازه یک پولی هم به او میدهید که شما را بترساند. این شمایید که میروید دو ساعت در صف مینشینید و تازه به او پول هم میدهید که او شما را انذار بدهد که چه کار نکن. آیا این ترساندن مذموم است؟ این یک فرصت است و تازه آدم کلی هم شکر میکند که او را آگاه کردهاند. این یک انذار مثبت است که به شما آگاهی میدهد و شما را از بلایی که ممکن است از خطری که سر راهتان قرار گرفته است برهاند. میگوید زیر این سقف نرو، چون پایههای آن درست زده نشده است. این ترساندن مثبت است. حالا بیاییم بگوییم ترس چیز بد و ترساندن بد است و بر همین مبنا بگوییم انذار بد است. انذاری که در قرآن گفته میشود:«وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ»بر این مبناست. بعد هم مال یک دوره نیست. خود قرآن میگوید این طور نبوده است که پیامبر(ص) خواسته باشند در دورهای عدهای را بترسانند:
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا».(60)
بزرگوار است پاک خداوندی که فرقان را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا (به اندرزهای وی) اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند.
ترسی که وجود دارد بحثی است که همه انسانها به آن نیاز دارند. فرصتی که در باره هدایت عرض میکنیم و میگوییم هدایت یک فرصت است، برای این است که این خطرات در مسیر همه هست و کسی نسبت به این خطرات به ما هشدار و بیم میدهد. مثل علائم راهنمایی و رانندگی در جادهها. آیا میشود گفت این علائم دیگر چیست که دائماً میگوید جاده این طور است، آن طور است، آهسته برو، اینجا بپیچ، آنجا نپیچ. اینها چیست که آدم را دائماً در جاده میترساند. اصلاً این حرف منطقی است؟ چرا دائم میگویی جاده باریک میشود، اینجا ریزش کرده، آنجا احتمال سقوط است؟ شما چه کار دارید؟ بگذارید هر کسی هر جور دوست دارد برود. آیا این منطق صحیحی است؟
لذا قرآن میفرماید:
«وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَه نَذِیرًا»(61)
و اگر ما میخواستیم در بین مردم هر قریه پیغمبری که (خلق را از عذاب خدا) بترساند میفرستادیم.
این قدر اهمیت دارد و میفرماید اگر کسانی را میبینید که دچار مشکل و هلاکت شدهاند به خاطر این است که به این بیم و انذارها توجه نکردهاند و او میخواهد جلوی این هلاکت، مشکلات و سختیهای اصلی را بگیرد. میفرماید اگر توجه نکنید دچار آن مسیر غلط میشوید:
«وَ مَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَه إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ»(62)
و ما اهل هیچ دیاری را تا رسولانی به هدایت و اتمام حجت بر آنها نفرستادیم هلاک نکردیم.
کسانی بودند که به آنها بیم داده شد، توجه نکردند و هلاک شدند. اگر به این مسئله توجه نکنیم، دچار مشکل میشویم. لذا اگر قرآن میفرماید ولایت، به این دلیل است که هدایت از آن اوست:
«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ».(63)
خدا یار اهل ایمان است که آنان را از تاریکیهای جهل بیرون آرد و به عالم نور برد،
برای این که انسانها در تیرگیها نمانند و به سمت مسیر صحیح بیایند.
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ».(64)
این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم الشّأن است که به تو نازل کردیم.
اصلاً کارویژه این کتاب چیست؟
«لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»،(65)
تا مردم را به امر خدایشان از ظلمات (جهل و کفر) بیرون آری و به عالم نور رسانی.
یعنی از آن مسیر غلط فاصله بگیرند و در مسیر صحیح قرار بگیرند. بر همین مبناست که
«یُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»،(66)
و آنان را از تاریکیهای (جهل و گناه) بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست رهبری کند.
یعنی مرتباً اینها را به سمت مسیری که درست هست بیاورند. همه پیامبران همین طور بودهاند:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا»(67)
و ما موسی عمران را با آیات خود (با تورات و معجزات، بر فرعونیان) فرستادیم.
که
«أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».(68)
که قومت را از ظلمات (جهل و گمراهی) بیرون آور و به عالم نور رسان.
یعنی که از مسیر غلط دست بردارند و به سمت مسیر صحیح بیایند.
پیشگیری از گمراهی یکی از کارویژه های دولت اسلامی
اینجاست که پیشگیری از گمراهی انسانها میشود یک کارویژه اساسی. در همین بحث به حضرت موسی(ع) میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».(69)
و ما موسی عمران را با آیات خود (با تورات و معجزات، بر فرعونیان) فرستادیم که قومت را از ظلمات (جهل و گمراهی) بیرون آور و به عالم نور رسان.
این یک کارویژه جدی است و شوخی نیست. این وظیفه کسی است که عهدهدار امور است و لذا حضرت موسی(ع) میخواهد 40 روز برود و نباشد نگران همین وضع است.
«قَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».(70)
و موسی به برادر خود هارون گفت:تو اکنون جانشین من در قوم من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو راه اهل فساد مباش.
این کارویژهای نیست که یک روز داشته باشید و یک روز نداشته باشید. میگوید حالا که من نیستم تو باش و همین کار را انجام بده و مواظب باش به مسیر غلط نیفتی«وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».
آن وقت حضرت هارون(ع) میگوید حالا که باید باشم و کار او را انجام بدهم، اولین کاری که باید بشود این است که امر وی اطاعت شود:
«فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی».(71)
پس شما پیرو من شوید و امر مرا فرمان برید.
باید در این مسیر بروی و امری را که در این مسیر هست اطاعت کنی، لذا وقتی آن انحراف ایجاد و زاویه از مسیر اصلی گرفته میشود، حضرت موسی(ع) متعرض حضرت هارون(ع) میشود و میگوید چرا این کار را خوب انجام ندادی؟
«یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا».(72)
موسی (چون بازگشت با عتاب به هارون) گفت:ای هارون مانع تو چه بود که چون دیدی که قوم گمراه شدند،
میگوید دیدی گمراه شدند، چرا کارویژهات را انجام ندادی؟ نمی تواندبگوید به من ربطی نداشت و ما مشغول نان و آب بودیم. از او سئوال و به او پرخاش میکند که چرا این کار را انجام ندادی؟
«یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا* أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی»(73)
موسی (چون بازگشت با عتاب به هارون) گفت:ای هارون مانع تو چه بود که چون دیدی که قوم گمراه شدند،از پی من نیامدی؟ آیا نافرمانی امر من کردی؟!
برخورد با وسایل گمراهی
و وقتی آن گوساله سامری ساخته شد و مردم از مسیر اصلی منحرف شدند، آیا حضرت موسی(ع) گفت مردم این جوری میخواهند، پس این درست است؟ چه برخوردی کرد؟
«قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاه أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ».(74)
موسی گفت:از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به مرضی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، و (در آخرت) هم وعدهگاهی (در دوزخ) داری که با تو تخلف نخواهد شد.
گوساله طلایی را انداخت و شکست و آن را آتش زد. نگفت این هم وسیلهای است و هر کسی که دارد بگذارید باشد و به ما مربوط نیست! آیه قرآن است که باید مانع شود. گفت:
«لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا».(75)
بنگر که آن را در آتش میسوزانیم و خاکسترش را به آب دریا میدهیم.
این چون وسیلهای است که موجب گمراهی میشود، ما با آن برخورد میکنیم. این آیه قرآن است. مگر میشود گفت شاید یک عدهای خوششان نیاید؟ اینجاست که میگوید:
«یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ».
از خدا میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند.
مگر میتوانید این را نگویید؟ دین چیست؟
«ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَه مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(76)
سپس ما تو را بر شریعت کامل در امر دین مقرر فرمودیم. تو آن را کاملا پیروی کن و هیچ پیرو هوای نفس مردم (مشرک) نادان مباش.
مجموعهای از دستورات است که باید اظهار و بیان شوند. چیزی است که موجب هدایت انسانهاست. چیزی است که کمک میکند، لذا نهتنها کارویژه دولت است، بلکه این گونه مباحث جزو کارویژه تک تک آحاد جامعه است. این هم هست، ولی هیچ کدام به معنای نفی مسئولیت دیگری نیست.
اگر گفتیم کارویژه دولت است به این معنا نیست که مردم بگویند پس ما دیگر وظیفهای نداریم و کنار برویم. یا بگوییم این که وظیفه مردم است، پس دولت چه کاره است. دولت به طریق اولی در این بحث وظیفه دارد.
اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، آزاد هستی!
بحث آزادی و آزادسازی یکی از مهمترین کارویژههای دولتهاست
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»(77)
و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهادهاند از آنان برمیدارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق میآورد).
چه موقع انسان میتواند آزاد شود و به تعبیر امروزی ظرفیتهایش آزاد شود؟ وقتی که اغلال و زنجیرها از دست و پای او باز شوند. تعلقاتی که مانع آزادی میشوند از او برداشته شود. اگر انسان اسیر تعلقات نفسانی خود شد، نمیتواند همه ظرفیتهای خود را آزاد کند و آن کار را انجام بدهد:
«وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»(78)
و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالمند.
اگر بخواهد تمام استعدادها و تواناییهایش را ظهور و بروز بدهد، اتفاقاً یکی از راههایش آزاد شدن از این گرفتاریها و تعلقات است. همان بحثهایی که متأسفانه دارد به شکل مغالطهآمیزی به جامعه ما القا میشود، یعنی آزادی را در اسارت تعریف میکنند. این خیلی جالب است و میگوید اگر اسیر نفس و تعلقاتت شدی، اسمش آزادی است. این از آن پارادوکسها و طنزهای جالب است.
قرآن دقیقاً عکس این را بیان میکند:
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»
و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهادهاند از آنان برمیدارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق میآورد).
کی آزاد هستی؟ وقتی که تعلقاتت را بشکنی. اسیر نفسات و تعلقات نشوی. آن موقع آزاد هستی و میتوانی خیلی کارهای بزرگ را بکنی. هفته پیش در خرمشهر عرض کردم چرا توانستیم خرمشهر را آزاد کنیم؟ کسانی توانستند این کار را بکنند که خودشان را آزاد کرده و آزاده بودند. آزادگی است که آزادسازی به شکل واقعی را محقق میکند. غرب کاملاً عکس این را میگوید، چون احساس خطرشان در این است، چون اگر اسیر خود و نفس خود شدی، دیگر نمیتوانی خرمشهر را آزاد کنی.
شیاطین، مستکبرین و فرعونها صد تا شبکه ماهواره ای فقط برای فضای ایران درست میکنند؟ چون میفهمد از کجا حمله کند و چون میداند از این طریق است که میتواند اسیر کند. چه کسانی در طول تاریخ در برابر مستکبرین ایستادند؟ کسانی که آزادهاند و اسیر این چیزها نمیشوند، چون به همان میزان که اسیر باشی، نمیتوانی آزاد باشی و ظرفیتهایی را که خداوند به تو داده است آزاد کنی. این موضوع اصلی است و برای همین است که نگراناند.
جالب اینجاست که اغلال و زنجیرهایی را که میخواهد توسط آن انسان را اسیر کند، به اسم آزادی مطرح میکند و اگر کسی بیاید بگوید
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»
و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهادهاند از آنان برمیدارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق میآورد).
میگویند ببینید چقدر مخالف آزادی است؟ میگوید آمدهام این زنجیرها را بشکنم، میشود مخالف آزادی.
آزادی آحاد جامعه در گرو امر به معروف و نهی از منکر
لذا در اندیشه دینی یکی از کارویژههای نهتنها دولت که آحاد ملت امر به معروف و نهی از منکر است. میگوید اگر میخواهید جامعه را آزاد کنید که در آزادگی کارش را انجام بدهد لازمهاش این است:
«یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ».
آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد.
این طور نیست که دولت بگوید آبادانی، قدرت، توسعه و... میشود مؤلفههای کافی و دولت باید صرفا این کارویژهها را انجام بدهد. من که اول بحث عرض کردم:
«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّه وَ آثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ».(79)
آیا این مردم در زمین به سیر و سفر نرفتند تا عاقبت حال پیشینیانشان را که از اینها بسیار بیشتر و قویتر و مؤثرتر در زمین بودند مشاهده کنند؟ (که چگونه همه هلاک شدند) و آنچه اندوختند آنها را (از مرگ و هلاکت) حفظ و حمایت نکرد.
نه این که اینها نباشد، میگوید اینها کافی نیست. تازه باید با مناسبتخاص این هم باشد. اینجاست که میفرماید علاوه بر آنها
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه»،(80)
(آنان که خدا را یاری میکنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز به پا میدارند.
برپا کردن نماز، نه این که افراد نماز بخوانند. تفاوت دولت در یک فضای دینی با دیگران این است که این نگاه بر تمام مناسبات جامعه تأثیر میگذارد:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».(81)
بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.
اینها همه یک آهنگ دارند و لذا نمیتوانید بگویید صلوه یک عمل فردی است، بلکه باید اقامه شود و روی بحثهای دیگر تأثیر بگذارد.
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاه»
(آنان که خدا را یاری میکنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز به پا میدارند.
کارویژه دولت است. «مَّکَّنَّاهُمْ»یعنی اگر مستقر شدید، درست مثل وقتی که دولت مستقر میشود، میگوید اولین کارویژهات این است که «أَقَامُوا الصَّلَاه».
این طور نیست که بگوید حالا فعلاً برویم مشغول موضوع دیگری شویم. آن را که بقیه هم دارند. لذا میبینید وقتی میگوید اگر کسانی را قرار دادیم که در موضع دادن حکم قرار گرفتند و پیشوای جامعه شدند، وظایف اصلیشان اینهاست:
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاه».(82)
و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و خصوص اقامه نماز.
این طور نیست که بگوید اینها کار دیگری هستند و ما کار دیگری داریم. بنیان های این اندیشه با همدیگر هماهنگی دارند و این طور نیست که بگوییم آن یک چیز است و این یک چیز دیگر:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»
بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است.
این باید با یک آهنگ باشد. اینها از هم جدا نیستند. به همین دلیل اگر در آنجا میگوید شما این کار را بکن:
«وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»
و امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
و بعد میگوید
«مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ»
(آنان که خدا را یاری میکنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم.
به خاطر این است که اینها با هم نتیجه میدهند:
«إِنَّ الصَّلَاه تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ»،(83)
همانا نماز است که (اهل نماز را) از هر کار زشت و منکر باز میدارد.
یعنی اگر میخواهی آن اغلال را برداری، اینها راهحلهای ایجابی آن است.یکسری کارهای سلبی دارد که مانع انجام کارهایی میشود، یکسری کارهای ایجابی دارد و اصلاً اصلاح در این مفهوم و بنیان اندیشه اقتضائات خاص خودش را دارد، وگرنه خیلیها ادعای اصلاح میکنند:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ».(84)
و چون آنان را گویند که فساد در زمین نکنید، گویند: تنها ما کار به صلاح کنیم.
همه این بحثها را میکنند، اما واقعاً این طور است؟ اصلاح در این چهارچوب معنی پیدا میکند. اصلاحی که گفته میشود شاخصهای توسعه فلان و بهمان است با این اصلاح فرق میکند. اگر به غربی ها بگویید چرا این کار را میکنید، میگویند«قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»و تازه اصلاحات را هم در خود حصر میکنند و میگویند فقط ما اهل اصلاح هستیم، در حالی که این طور نیست و اگر دچار مشکل شدهاند به خاطر این است که در مسیر اصلاح واقعی نبودهاند:
«وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ».(85)
و خدا بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم هلاک کند.
میگوید اگر درست عمل میکردند آن فرجام را پیدا نمیکردند.
شهید صدر و تفسیر سیاسی مفهوم شهادت در قرآن
لذا یکی از کارویژههای مهم دولت در اندیشه اسلام این است که وظیفه او گواهی بر جامعه است. شهید بزرگوار آیتالله صدر در اوایل انقلاب و در همان یک سالی که بعد از انقلاب در قید حیات بودند، کتاب ارزشمندی تحت عنوان «خلافه الانسان و شهاده الانبیاء»نوشتند و ولایت فقیه را با آن ثابت کردند. یعنی از طریق کارویژه شهادت که در قرآن آمده است،
شهادت نه به معنای کشته شدن در راه خدا. ایشان در آنجا میگوید یکی از کارویژههای اصلی انبیا این بوده است که اگر گفته میشود:
«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»(86)
ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به او نمودیم حال خواهد (هدایت پذیرد و) شکر (این نعمت) گوید و خواهد (آن نعمت را) کفران کند.
حالا انسانها این را انتخاب میکنند و خداوند از آنها خواسته است که این کار را انجام بدهند و در مقام خلیفه خدا قرار بگیرند، ایشان در آنجا بیان میکند انسان در معرض وسوسه است و ممکن است در معرض همه این ابتلائات قرار بگیرد. پس چگونه از او انتظار میرود مقام شایسته خودش را انجام بدهد؟ خود خداوند فرموده است:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ».(87)
و ما انسان را خلق کردهایم و از وساوس و اندیشههای نفس او کاملا آگاهیم.
میدانیم این مشکلات چه از درون چه از بیرون در برابر او قرار میگیرد. آنجاست که میفرمایند چیزی که مانع خطاها میشود همین انبیا هستند و مقامی است که آنها در مقام شهادت بر انسانها پیدا میکنند:
«فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّه بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا»،(88)
پس چگونه است (حال آنان) آنگاه که از هر طایفهای گواهی آریم و تو را بر این امّت به گواهی خواهیم؟
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا».(89)
و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد.
یعنی نهتنها کارویژه عهدهداران حکم این است، بلکه آحاد جامعه باید این را انجام بدهند.
آن تعبیری که:
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّه وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا».
و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد.
پس این طور نیست که بگوید این بحثها به ما ربطی ندارد و اینها کارویژههای دولت نیست و دولت کار دیگری دارد. بر این مبناست که مجموعه این مباحث را تا حدودی سعی کردم در این جلسه عرض کنم، عرضم این است که اگر ما از مفهومی به اسم دولت صحبت کردیم، این دولت کارویژههایی دارد که بخشی از آنها کارویژههای عامی است که همه دولتها به آن قائلاند مثل دفاع.
کارویژههایی هم هست که ممکن است برخی قائل باشند و برخی قائل نباشند، اما یک کارویژه بسیار اساسی و مهم که در اندیشه دینی وجود دارد، کارویژه هدایت است که مطالبش را تا جایی که در بضاعت و امکان ما بود خدمتتان عرض کردم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
سوال:در تعریف شما از دولت، دولت به معنای مجموعه حکومت یا State و دولت به معنای قوه مجریه Government مطرح شد که بحث روز رسانهها و محافل سیاسی و فرهنگی هم هست و به سخنان رئیسجمهور و ائمه جمعه برمیگردد. یک عده میگویند ما نمیخواهیم مردم را به بهشت ببریم و عده دیگری میگویند وظیفه دولت هدایت مردم است. این که این ادبیات اساساً در شأن این آقایان بود یا نبود به کنار، اما نکته مهم این است که آیا در نظام ما برای قوه مجریه کارویژهای که شما بیان کردید تعریف میشود یا نه و یا قوه مجریه محصور است در خدمات اجرایی؟ اشاره کردید یک نظام اسلامی باید در نظام سیاسی خود کارویژه هدایت را تعریف کند. در نظام سیاسی ما که تفکیک قوا صورت گرفته، آیا درست است باز هم سعی و خطا کنیم و کارویژه هدایت را به قوه مجریهای بدهیم که همواره شأن خود را شأن اجرایی و خدمات اجتماعی میداند؟
در همه دولتها با همه تفاوتهایی که داشتهاند، این تعارض مشکل وجود داشته است که از دولت انتظار یک کارویژه هدایتی داشتیم، ولی دولت شأن خود را صرفاً در حیطه مسائل جاری و خدماترسانی میدانسته است. آیا زمان آن فرا نرسیده است که این شأن نظام اسلامی و کارویژه هدایت را از قوه مجریه جدا کنیم و کارویژه رهبری و State بررسی شود که به این تعارضات برنخوریم. نگاه دولت نگاه Government است نه نگاه State، در حالی که ما در این حوزه در دولت نگاه State را توقع داریم.
پاسخ:بحثی که عرض کردم فارغ از بحثهای روز است. بحث این است که کارویژه دولت اسلامی بسیار فراتر از کارویژههای دولتهای معمول است و این تحقیقاً جزو مسلّمات بحثهای ماست و فقط بحث نظری نیست، بلکه در تمام اسناد بالادستی نظام بر آن تأکید شده است، یعنی در قانون اساسی و سیاستهای کلی اینها وجود دارند و فراتر از این است که بگوییم فقط یک نظر است، بلکه به مهمترین اسناد بالادستی نظام تبدیل شده است.
این بحثها هم در مقدمه و هم در فصول قانون اساسی آمدهاند. در سیاستهای ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری هم اینها ذکر شدهاند. اما این که مطرح میکنید که این کارویژه را جدا کنیم، اتفاقاً تمام بحث ما این است که این کارویژه عهدهداران حکم هست که بخش عمدهای از آن دولت به معنای قوه مجریه است. مثلاً اگر گفته میشود تبیین و تعلیم نمیشود برویم و دولت دیگری بزنیم. اینها که از هم جدا نیستند.
ما دولت به معنای Government را که از State جدا نمیدانیم. اینها در طول هم هستند. Government در ذیل State است و وظیفه دارد این کار را انجام بدهد. جدای از بحثهای نظریای که داریم این یک وظیفه قانونی است. طبق قانون اساسی و اسناد بالادستی و حتی قوانین عادی موجود این طور است. مثلاً در همین لایحه بودجه، بودجههای مختلفی به مراکز فرهنگی گوناگون اختصاص مییابد. اگر کارشان این نیست پس چرا به آنها بودجه داده میشود؟ اتفاقاً در تمام این بحثها تلاش کردهام این موضوع را تبیین کنم هدایت یک فرصت است. همان مثالهایی که زدم که اگر کسی گفت از این مسیر برود که چاه نیست، آیا مرا به زحمت انداخته یا به من لطف کرده و بر من منت گذاشته است؟
هدایت یک فرصت است، نه یک کلفَت، فشار و سختی. اگر کسی گفت شما اگر این راه را بروی، صحیح، سالم و بهموقع میرسی، به من لطف کرده و یک فرصت در اختیارم قرار داده یا مرا به سختی انداخته است؟ بحثی که در یکی دو هفته اخیر متأسفانه مطرح شد این است که هدایت را دشواری و سختی را مفروض گرفتهاند و این گونه مطرح میکنند که حالا باید زور باشد یا نه؟ بحث من این است که هدایت یک فرصت است و این وظیفه همه است.
اسلام بین دولت و جامعه تفکیک قائل نمی شود
یکی از تمایزات اندیشههای سیاسی اسلام با اندیشههای غربی این است که بین دولت و جامعه تفکیک قائل نمیشود و بسیاری از کارویژههایی که برای دولت تعریف میشود، از تک تک مردم و انسانها هم خواسته شده است. مثلاً میگوییم کارویژه امنیت. دولتها راجع به تأمین امنیت وظایفی دارند، اما امنیت این نیست که بگوییم یک عده حاکماند و آنها بروند امنیت را تأمین کنند.
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ».(90)
آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به ستمی نیالودند ایمنی آنها راست و هم آنها حقیقتا هدایت یافتهاند.
امنیت وقتی در محیطی به صورت پایدار شکل میگیرد که تک تک آحاد جامعه هم از ظلم بپرهیزند. مثلاً برپایی قسط، در مورد عهدهداران داریم:
«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ».(91)
بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده.
ما که دیگر از حضرت امیر(ع) بالاتر نداریم. ایشان در رأس حکومت برای اجرای قسط قرار میگیرند، اما چه وقت این وضع شکل میگیرد؟
«لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(92)
تا مردم به راستی و عدالت گرایند،
خود انسانها قسط را بخواهند و برای آن قیام کنند، وگرنه حتی اگر امیرالمؤمنین(ع) یعنی مثل اعلای حکمرانی هم که در رأس قرار بگیرد، ولی اگر«لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»نباشد، قسط محقق نمیشود.
بخشی از همانها تمام توان خود را برای مقابله با حاکمی که میخواهد قسط را محقق کند به کار میگیرند.
سوال:تا اینجای قضیه کسی مشکلی ندارد که نگاه هدایتی به انسان حتی منت هم دارد و همان طور که گفتید در مقدمه قانون اساسی و اصول مختلف هم این بحث بیان شده و هدف از تشکیل حکومت اسلامی هم رسیدن انسانها به کمال است. منتهی مثلاً در آن مثالی که زدید که کسی که میخواهد به میدان آزادی برود و شما میگویید اگر از این طرف بروی زودتر و سالمتر میرسی و او نخواست و نرفت، آیا شما مجاز به قهر و اجبار هستید یا نه؟
جاهایی که میگویند انسان را به سختی میاندازند جاهایی است که از بعد هدایتی خارج میشود و جنبه اجبار به خود میگیرد. اگر جایی عملی سلامت و امنیت جامعه را به خطر بیندازد، عقل سلیم حکم میکند دولت ورود کند، اما در جاهایی به نظر آنها حریم شخصی است و دولت در واقع وارد حریم شخصی افراد میشود و اعمال قانون و مجازات میکند. این حد و مرزها کجاست؟
پاسخ:مثال رسیدن به میدان آزادی مثال خوبی است. مثلاً میگوییم اگر از این مسیر بروید به میدان آزادی میرسید، اما کسی دوست ندارد از این مسیر برود، اما آیا کسی میتواند این مسیر را ببندد و بگوید من میخواهم آن طرفی بروم و شما هم باید از آن طرف بروید؟
چطور در راهنمایی و رانندگی اگر کسی از خیابان یکطرفه از مسیر مقابل آمد پلیس جلوی وی را میگیرد؟ چون مسیر صحیح این است و مردم میخواهند این مسیر را بروند و کسی حق ندارد این مسیر را ببندد یا کج کند. آیا دولت میتواند بگوید وظیفهام این است که بگویم، حالا هر کس خواست برود، هر کس نخواست نرود؟ چون مصلحت عمومی است.
اقتصاد لیبرال و پانزده سال حبس به خاطر صادرات به ایران!
الان در خود غرب که مسائل توسعه و اقتصاد را انجام میدهند، مگر شرایط جبری را به جامعه تحمیل نمیکند؟ بالاخره خیلی چیزها فشار به جامعه است. حتی مسائل شخصی. یکی میگوید من تولیدکننده هستم و میخواهم فلان جنسم را به ایران بفروشم. میگویند پانزده سال حبس دارد، در حالی که سلاح برنداشته و حکومت را هم تهدید نکرده است. مگر نمیگویند اقتصاد و بازار آزاد؟ چطور برای راهنمایی و رانندگی هدایت را باور داریم، چون برایمان عینی است و همه الزاماتش را میپذیریم و اسم آن را سختی و مشکلات نمیگذاریم. امروز میگویند خیابان از این طرف یکطرفه است، فردا میگویند نه غلط بود از آن طرف یکطرفه است، ولی همه قبول میکنند، چون این را جزو الزامات راهنمایی و رانندگی میدانند.
اگر این را باور داشته باشیم، چون از جمله بدیهیاتی است که تصورش موجب تصدیق میشود. مگر اینکه ما آن را هدایت ندانیم و بگوییم این یک راه است، راههای دیگری هم هستند. اگر میگوییم:
«وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»(93)
و لیکن آنان که به آخرت ایمان نمیآورند از آن راه راست برمیگردند.
کسی که این را نمیداند اصلاً قبولش ندارد و اصلاً به ادامه این راه قائل نیست، مسیر کج هم برایش معنی ندارد. اگر مسیر را قائل هستیم و میگوییم خیر انسان و به تبع آن خیر جامعه در این است، راه این است. اما راجع به حدود فقه باید تعیین کند چه کارهایی بشود و حدودش چیست و اصلاً فقه برای همین است. حدود متفاوت است، ولی اصل ثابت است. ولایت فقیه برای این است که بر اساس
«مَّا أَنزَلَ اللّهُ»(94)
مانند آن چه که خدا فرستاده.
این حدود و چهارچوبها مشخص شوند و در حکومت دینی هم باید مقررات و قوانین تعیین شوند.